و من ...
مانند آن گنجشگ تنهایی
که از دستان گرمت
دانه های
عشق
می چیند
برای دیدنت
هر روز میایم
سوسن درفش
..................................................
چه چیزی میتواند بدتر از این باشد که
انگشتانش آخرین چیزهایی باشند
که از او باقی میماند
برای مردی که جز نواختن
نغمه های عاشقانه چیزی نمیداند
میترسم آن روز بیاید
دو سوی میدان
را گلوله ها فتح کرده باشند
و من ...
از میان پوکه های خالی فشنگ
انگشتان نیمه جان تو را بیابم
که هنوز میل نواختن دارند
شکریه عرفانی
....................................................